مجموعه تولیدی دکور و جعبه جواهر تهران
ه طور کلی در دوره صفوی کمربندهای زنان و مردان طرحی شبیه گردنبندها داشتند. روی تسمههای تیره، نشانهای گل سرخ با فواصل ثابتی قرار میگرفتند. در این دوره، زنان گردنبندهای بلندی میبستند که از ترنجهای زرین با نقش گلسرخ تشکیل و اغلب با سنگهای گرانبهای سبز و قرمز مرصع میشد و گاه با یک ترنج مرکزی مدور تزیین میگردید(< فرهنگ هنر>، ج 16، ص 530)]. نوع دیگر گردنبند، که در نقاشیهای صفوی مشاهده میشود و کوتاه و کاملاً چسبیده به گلو است، از یک تکه طلای مثلث شکل در وسط، گاه پوشیده از جواهر تشکیل میشد که در دو طرف آن دو قطعه طلای کوچکتر بر رشتهای از مروارید قرار گرفته بود. در دوره صفوی دو نوع زیور سر ــ که منابع الهام آنها احتمالاً تاجهای قدیمی بوده است ــ نیز محبوبیت بسیار یافتند ( رجوع کنید به تصویر 7).
تندیسهای لب حوض کاخ چهلستون، بازوبندهای جواهرنشان سه بخشی را به نمایش گذاردهاند که در دوره قاجار نیز طرفدار داشتند ( رجوع کنید به تصویر 8).
در دوران صفوی، استفاده از حمایل رایج بود. دستارهای مردان در این دوره با تعداد کمی رشتههای کوتاه از دانههای طلا یا سنجاقهای زرین و پَر تزیین میشدند. انواع گوشوارهها نیز عموماً از یک سنّتگرایی مداوم حکایت دارند: گوشوارههایی با حلقه یا حلقههایی طلایی و یک گلوله در ته یا در دو طرف یا به صورت یک حلقه طلا با آویز مروارید که در یک مورد از سه سنگ آویزِ آبی، سفید و قرمز تشکیل شده است. [ مردان و زنان گوشوارههای بلندی با یاقوت گلابیشکلِ آویزان و صوفیان و خدمتکاران گوشوارههای حلقهای با طوقهای زرین به گوش میآویختند. تا قرن یازدهم، گردنبندهای با نگین گلسرخ از رواج افتادند و دستارها نیز بزرگتر و فاقد زنجیرهای طلایی گردیدند. در نیمه دوم این قرن، زنان طوقهای زرینی میبستند که با سنگهای قیمتی، اغلب قرمز، جواهرنشان شده بود. کمربندها نیز از صفحههای مربعِ مزین به جواهرات ساخته میشدند. مردان حلقههای جواهرنشان بر انگشت کوچک خود میکردند (همان، ج 16، ص 530 ـ531).
در دوره عثمانی، استانبول مرکز جواهرسازی شد، معادن طلا و نقره و سنگهای گرانبهای بسیاری در قلمرو عثمانی به بهرهبرداری رسید و این کار به سرعت در سدههای نهم و دهم توسعه یافت. زرگرهای بسیاری به پایتخت آمدند. در سده دهم سبک خاص عثمانی، با عناصر مشترکی از ایران و هند و سرزمینهای بالکان، پدید آمد. نقاشیهای عثمانی از سده نهم به بعد سلاطین و شاهزادگان را با عمامههای بزرگی نشان میدهد که با سنجاقهای طلای بزرگ و سنگهای گرانبها زینت شدهاند. کمربندهایشان هم سگک طلایی داشت (همان، ج16، ص531)].
برای فهم هنر جواهرسازی قرون اولیه دوره بابری در مقایسه با دوران تیموری و صفوی در ایران یا دوره عثمانی در ترکیه، موقعیت بهتری وجود دارد، به چند دلیل: نخست حجم زیاد مطالب برجا مانده از اواخر قرن دوازدهم تا قرن چهاردهم که، باتوجه به ایستایی اشکال و سنن جواهرسازی در هند، بستر مناسبی است تا در آن شواهدی از جواهرسازی در قرون اولیه دوران بابری را بررسی کنیم ( رجوع کنید به تصویر 9). دوم، نگارههایی که در دوره بابریان تهیه شدند تقریباً همیشه پرکار و حاوی اطلاعات بسیاری است و سوم اینکه گزارش دقیقبسیاری از جواهرات، تختهای سلطنتی و غیره در دربار بابری در دست است که افراد زیرک و مطّلعی چون تاورنیه روایت کردهاند. بر اساس مشاهده کارهای جدید و بررسی اطلاعات تصویری، میتوان با اطمینان مدعی شد که هند طولانیترین سنّت پیوسته و نیز بیشترین تنوع در اشکال، کارکردها و روشهای جواهرسازی را در میان ملل جهان دارد.
جدا از سنّت رایج در زمان فتوحات بابریان، در قرن دهم حجم در خور توجهی از خزاین شاهزادگان تیموری به جنوب منتقل شد که سبک ساخت آنها نیز آمیزهای از سنن اسلامی و تا حدی آسیای مرکزی و چین بود. بهترین شواهد در باره سبکهای جواهرسازی دورههای حکومت اکبرشاه تا اورنگزیب (963ـ 1118)، نگارههایی است که تحت نظر و حمایت آنها تهیه شدهاند. از مواردی که مؤید دقت این تصویرهاست، گزارشی از تاورنیه در باره مشاهداتش در دوران حکومت اورنگزیب است ( رجوع کنید به ج 2، ص150). او نوشته است که یکی از مرواریدهای مجموعه سلطان، بزرگترین و گردترین مرواریدی است که در عمر خود دیده است و اگر سلطان میتوانست همتایی برای این مروارید بیابد، طبق سنّت هریک را با یک جفت یاقوت یا زمرد تلفیق میکرد و از آنها یک جفت گوشواره درست میکرد. این تمایل و ترجیح به تلفیق کردن مروارید و یاقوت و زمرد با آنچه در نقاشیهای بابری (و نیز در نقاشیهای تیموری، صفوی و قاجار) هست، همخوانی دارد. تنها رنگ دیگری که مشاهده میشود آبی (یاقوت کبود) است.
هند از اعصار باستان به سرزمین سنگهای گرانبها شهرت داشته است و حتی سنگهایی که به خود هند تعلق نداشتند، نظیر یاقوتهای برمه، غالباً از طریق هند به کشورهای دیگر صادر میشدند. گذشته از این، هند از دیرباز از بازارهای مهم سنگهای قیمتی بوده است.
هند و همسایگان نزدیکش، نظیر سیلان، هندوچین و کوههای بدخشان، طیف بسیار متنوعی از گرانبهاترین سنگهایی که تا امروز شناخته شده است، تولید میکردهاند.
دیگر جواهری که در همه نقاشیهای مغول وجود دارد، حلقههای انگشتری است که با تنوع خاصی در تصاویر ظاهر میشوند، هرچند پی بردن به جزئیات این حلقهها، به جز رنگ سنگهای گرانبها (و گاه نوع آنها)، میسر نیست. یکی از انواع حلقههای مشهور که در تصاویر تشخیص داده میشود، حلقه تیرانداز [ انگشتری که برای حفاظت دست از بریدگی زه کمان به انگشت وسط میکردند ] است که بر اساس نمونههای بسیاری که در دست است معمولاً از جنس یشم بود و غالباً با طلا و سنگهای گرانبها روی آن کار میکردند. دیگر جواهری که معمولاً مردان از آن استفاده میکردند تسبیح *(مُسبحه) بود. برای مثال، تصویری از اکبر، که در دوره جهانگیر تهیه شده است و بخشی از آن در تصویر 10 مشاهده میشود، اکبر را در حالی نشان میدهد که تسبیحی مرکّب از یاقوتهای سرخ و کبود و مروارید درشت در دست دارد.
نوشتههای مربوط به هنرها و فنون هند از قرن دوازدهم/ هجدهم میلادی حاوی اطلاعات بسیاری در مورد میناکاری است که در این سرزمین به کمال خود رسیده است. البته این میناکاری، نظیر دیگر روشهای باارزش مربوط به روزگار بسیار کهن، طیف کاملی از اشیا را، که به معنای امروزی جواهر نبودهاند (نظیر سلاح، تختهای شاهی، ابزارها و وسایل و نظایر آنها)، تزیین کردهاند. کمبود شدید جواهرات به جا مانده از دوران پیش از قرن دوازدهم را میتوان چنین توضیح داد که حتی در خانوادهها نیز رسم بوده که سنگهای گرانبها را طبق جدیدترین سبک بسازند و این امر بهویژه پس از دست به دست شدن جواهر و در جریان ذوب کردن فلزات گرانبها برای استفاده مجدد، انجام میگرفت. برای نمونه، بیشتر قطعات گنجینه بابریان، که به هنگام فتح دهلی به دست نادرشاه افتاد، بلافاصله برای سهولت نقل و انتقال به شمش تبدیل شد (مین و توشینگهام، ص 11) و البته سنگهای گرانبها و مرواریدها را، چه برای نصب مجدد روی قطعهای دیگر چه فقط برای قراردادن در خزانه ایران، از آنها جدا کردند.
در ایران دوره قاجار، استفاده از حمایل هنوز هم برای مردان و هم برای زنان مورد توجه بوده (فالک، لوح 2، 26، 46، 47) است، البته در این دوره به عوض اضافه کردن طلسمها، تعویذها و آویزهای فلزی به حمایل، که گاه با سنگهای گرانبها تزیین میشدند (که این کار در دوره صفویه هم رایج بود)، تنها از مروارید یا اجزایی متشکل از مروارید و یا سنگهای گرانبها استفاده میشد. شکل کمربندها در ایران طی این دوره اساساً تغییر نکرد.
رشته مهرهها هنوز روی مچ بسته میشدند (همان، لوح 26 و 43) و علاوه بر این، دستبندهایی که از سنگهای گرانبها، نشسته بر قابهای مربع شکل تشکیل و قطعات آن با لولا به یکدیگر متصل شدهاند و نیز النگوهای ساده طلا رواج داشت (همان، لوح [رنگی] 17، 23، 25). یکی از نقاشیها نشاندهنده رواج بستن رشته مروارید بر گِردِ صورت است. اما به نظر میرسد که در دوره قاجار، مرواریدها از گوش کشیده و رشتهها طولانیتر شدهاند و نقش گردنبند را ایفا میکردند (همان، لوح [رنگی] 19، 20). در دوره قاجار، تزیینات سر پیچیده و پرکارتر شده بود (همان، لوح [رنگی] 5 ـ7، 18ـ21؛ نیز رجوع کنید به تصویر 11). در این زمینه شیء مشابهی برای تزیین پیشانی عروسهای یهودی و مسلمان در منطقه بخارا بهکار میرفت. تأثیر جواهرسازی شبهقاره هند در این شیء نیز، نظیر بیشتر جواهرات قاجار، بهویژه در روش کار گذاشتن سنگهای قیمتی بسیار آشکار است.
یکی از انواع بسیار رایج گوشواره در ایران طی قرنهای دوازدهم و سیزدهم از تعدادی نیمکره یا مخروط تشکیل میشد که یکی زیر دیگری به همراه اجزای آویز قرار میگرفت (همان، تصویر [سیاه و سفید] 1). این اجزا در قالب میناکاری، ورقکاری یا ملیلهکاری اجرا میشدند و آویزهای آنها را مروارید یا گوی یا ترکیبی از هر دو تشکیل میداد. الگوی این نوع گوشواره در هند قرن اول و دوم یافت میشود ( < هنر هند و پاکستان >، لوح 22، ش 185). دیگر گوشوارهای که علاقهمندان زیادی داشت از یک بخش زیرین نیمدایره تشکیل میشود که غالباً دو انتهای آن به شکل سر اژدها تزیین شده است و بیرونزدگیهای کروی یا قُرصَکْ مانند بر گرد محیط آن بهچشم میخورد (فالک، تصاویر [سیاه و سفید] 3، 4). اینها نیز در قالب میناکاری، ورقکاری یا ملیلهکاری اجرا میشدند.
یکی از نمونههای بسیار زیبای بازوبندهای قاجاری در تصویر 12 مشاهده میشود که با طلا و سنگهای گرانبها ساخته و با میناکاری تزیین شده است.
استفاده از آویزها یا نشانههای گرد، که با سنگهای گرانبها روی رشته مروارید یا مهره نصب میشدند، از گردنبندهای متداول دوران قاجار است(همان، [ص 26]، تصویر [سیاه و سفید] 7، و لوح [رنگی] 17ـ19).
http://www.jtd.ir
http://www.tehrandisplay.com
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |